عجب آشفته بازاری شده ست اما مثل پری که در مقابل باد است ایستاده ام نه آن گونه که تو تصور میکنی محکم ایستاده ام پر قدرت ایستاده ام و برنامه ها دارم خدامن همیشه هست همیشه کنارمه و حتی زمانی که من بچگانه قهرمیکنم اوعاشقانه به من می نگرد و چقدر زیباست در اوج دلخوری با صدای اذان بیدار شی و از شرمندگی نتونی بخوابی نتونی بی اعتنا باشی دشمن آدمم براش دعوت نامه نمیفرسته که وقتی با خدا قهرم برام میفرسته روزگارم ارومه امروز بعد از مدتها از آذوقه ی که برای پدرم گذاشتم لبخند رضایت بخشش را کی دیدم و چه صمیمانه دوستت دارم بابا .

میگن یه بیتی شعر به حساب نمی آید ننویسید من شرمنده ی همه کسانی هستم که مطلب و متن من رو زحمت میکشند میخوانند متاسفانه یا خوشبختانه تنها سه یک بیتی دارم امیدوارم پسندتان باشد خودنوشته های سیاه من :


اه از این عمر بیداد که گذشت /اتش به جانم زدو بی جان گذشت


بیخیال روز ماه وسال میشوم /انگار یک عمرام که تکرار میشم


دل شکستم از همه عمر گزاف /که سری دارد به اندازه ی مار

شب بخیر ای کاش بختمان به روشنی روز و خورشید باشد 



مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها